عصمت حضرت زهرا (س) الهی یا اکتسابی



علمی - تربیتی

عصمت حضرت زهرا (س) الهی یا اکتسابی

كليدواژه: عصمت، حضرت زهرا(س)، الهي، اكتسابي،

واژه عصمت:

كلمه «عصمت» اسم مصدر و از ريشه‌ (عصم) است واژه ى عَصَم در لغت به معناى امساک و منع است(احمد بن فارس،331/4والمنجد فی اللغة/ماده «عصم» )راغب نيز در مفردات، همين معنا را بيان مي‌كند و مي‌گويد: «العصم الامساك». لغت‌شناسان ديگري هم‌چون: ابن منظور در لسان‌العرب، جوهري در الصحاح، زبيدي در تاج العروس، فيروزآبادي در قاموس المحيط و ... نيز كلمه «عصم» را به معناي منع و نگهداري تفسير كرده‌اند.

در اصطلاح علم کلام، قوه‌اي است که انسان را از واقع شدن در گناه و خط منع مي‌کند و گاهي تعريف شده به اينکه لطفي است که خداوند در حق بنده خويش انجام مي‌دهد به طوري که ديگر انگيزه‌اي براي ترک طاعت و انجام گناه _ با اينکه قدرت بر انجام آن دو را دارد _ باقي مي‌ماند.( سبحاني ، 158/3)

علامه طباطبایى مى گوید: عصمت نوعى علم و دانش است که صاحبش را از گناه و خطا باز مى دارد.( طباطبایى78/5.)طريحي در مجمع البحرين مي‌گويد: «معصوم كسي است كه از تمام محرمات الهي اجتناب نمايد». اين ماده در قرآن نيز به معناي منع و نگهداري به كار رفته است، مانند آيه‌هاي « وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ »،(مائده‌،67) خداوند تو را از (خطرات احتمالي‌) مردم‌، نگه مي‌دارد."«سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاء قَالَ لاَ عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ » و ... در اين گونه آيات كلمه «يعصم» به معناي «يمنع» و «يحفظ» و كلمه «عاصم» به معناي «حافظ» و «مانع» است. بنابر مجموعه گفته‌ها و تعبيرهاي علماي اهل كلام، عصمت در اصطلاح عبارت است: ملكه و قوه نفساني برخاسته از علم ويژه و موهبت خاص خداوندي كه با وصف قدرت بر انجام معصيت و ترك طاعت سبب مصونيت دائم صاحب آن از خطا و ارتكاب گناه مي‌گردد

دانشمندان علم کلام اسلامی مانند خواجه نصیر الدین طوسی در کتاب تجرید الاعتقاد و علامه حلی در شرح تجرید، به این نکته اشاره کرده‌اند که بحث عصمت در سه سطح مطرح می‌گردد:

سطح اول: عصمت به معنای باز دارندگی از اشتباه در ابلاغ رسالت. در این زمینه دانشمندان علم کلام اعم از اهل تشیع و اهل تسنن، عصمت به معنای یادشده را در مورد پیامبر اسلام تایید می‌کنند. زیرا آیه سوم از سوره نجم با صراحت این امر را بیان کرده‌است که هرگز پیامبر از روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید و سخن او چیزی جز وحی الهی نیست.( و ما ینطق عن الهوی، ان هو الا وحی یوحی /سوره نجم/آیه ۳)

سطح دوم: عصمت به معنای باز دارندگی از گناه و معصیت. در این زمینه عموم علمای علم کلام شیعه، معتقد به عصمت پیامبران و امامان و فاطمه زهرا(س) هستند.( نصیر الدین طوسی/مبحث عصمت)

سطح سوم: عصمت به معنای باز دارندگی از هرگونه لغزش و اشتباه. در این زمینه میان دانشمندان علم کلام شیعه اتفاق نظر نیست، اما از نظر اکثریت آنان، پیامبر اسلام، دخترش فاطمه زهرا و ائمه شیعیان در مرتبه‌ای قرار دارند که از هر گونه خطا و اشتباه مبرا می‌باشند. از این رو به آنان معصوم گفته می‌شود.( علامه اميني،297/2و ابراهيمي، ۲۲۷)

عصمت به صورت مطلق و گسترده، مربوطبه گروه معدودی به نام انبیا و امامان است. ولی «عصمت نسبی» یعنی مصونیت در برابربرخی از گناهان اختصاص به آن گروه ندارد و بسیاری از انسانهای شریف را نیز در بر میگیرد، این گروه از انسانهای هر چند نسبت به تمام گناهان مصونیت ندارند ولی بدون شکنسبت به برخی ازآنها دارای مصونیت بوده، نه تنها انجام نمی دهند، بلکه به فکر انجامآن نیز نمی باشند مثلاگروه زیادی از افراد نسبت به گناهانی مانند: سرقت مسلحانهدر نیمه شب یا قتل انسانهای بیگناه یا انتحار و خودکشی، مصونیت دارند و دارای حالتدرونی خاصی می باشند که عوامل پیدایش این نوع گناهان در محیط ذهن آنها آنچنان محکومو مورد تنفر بوده که حتی به فکر آنها نیز می افتند.
با تصویر «عصمت نسبی» که در غالب افراد نسبت به برخی از گناهان وجود دارد، می توان به ماهیت «عصمت مطلق» و گسترده نسبت به تمام گناهان، پی برد و آن را چنین توصیف کرد: یک نیروی باطنی و یکحالت نفسانی و یک نوع تقوی و پیراستگی درونی، آنان را از اندیشه گناه تا چه رسدانجام آن، باز می دارد و اگر این حالت از آنان گرفته شود بسان افراد عادی می گردندکه تنها عصمت نسبی دارند نه عصمت مطلق.
انسان مي‌تواند با رياضت شرعي وتهذ‌يب نفس، به مقام عصمت دست ‌يابد؛ عصمت منحصر به پیغمبران و امامان معصوم‌(علیهمالسلام) نیست، البته هر پيامبر و امامي معصوم است، ولي هر معصومي پيامبر و امامنيست؛ زيرا ملكه‌ي‌ عصمت، در حد خود، چونان ساير كمالات وجودي، درجات دارد و مقولبه تشكيك و شدت و ضعف است؛ امّا آنچه انحصاري و موهبتي است و كسي نمي‌تواند با تلاشو كوشش آن را كسب كند ، مقام نبوّت و رسالت و امامت است: "...اللّه أعلمحيث يجعل رسالته...".[1][1] خداوند، سِمَت‌هايكليدي و پست‌هاي حسّاس نمايندگي از طرف خود را به هر كس، حتي به هر معصوم فعلينمي‌دهد. با تهذ‌يب نفس و رعايت تقوا و مواظبت بر اعضا و جوارح و خاطره‌هاينفساني و شيطاني و با خوردن غذاي حلال و مراقبه و محاسبه و...، مي‌توان در علم وعمل، به اين ملكه‌ي‌ شكوهمند رسيد و اراده‌اي پولادين كسب كرد و نسبت به آ‌يندهمصون ماند و نيز ممكن است گذشته را با كفارات ‌و... جبران كرد اما نمي‌توان آن رابه گونه‌اي ترمیم كرد كه عصمت نسبت به گذشته تحصیل شود؛ چون نمي‌توان واقع شده راتغییر داد، گرچه هر انساني مي‌تواند قبل از بلوغ، در سا‌يه‌ي‌ تعلیم و تربیت وتهذ‌يب وتزکیه به جا‌يي برسد كه در هنگام بلوغ معصوم باشد. كسي كه از تعليمو تربيت صحيح اولیاي الهي بهره‌مند است، ممكن است به مقامي از عصمت نا‌يل شود كه درمسائل علمي نیز اشتباه نكند: "إن‌تتّقوا الله ‌يجعل لكمفرقانا[2][2]، فاروق محض نصیب او گردد، نه بد بفهمد و نه فهمیده ها را بدنگه‌ دارد، گرچه ممكن است بعضي از چیزها را نداند، چون عصمت نیز مانند سا‌ير كمالاتوجودي داراي درجات و شئون و شُعب است، نه ا‌ين كه در همه‌ي‌ افراد يكسان باشد. باتهذ‌يب نفس، مواظبت بر اعضا و جوارح و خاطره‌ها از ، مراقبه، محاسبه،مشارطه، معاتبه و معاقبه، مي‌توان از ملكه‌ي‌ عصمت در بخش علم و عمل بهره‌مند شد.
عصمت علمي و عملي گرچه هر دو موهبت است، ولي انسان مي‌تواند زمینه‌ ي‌ ا‌يندو را در خود فراهم كند تا خداي سبحان كه وهّاب مطلق است، برابر استعداد فراهم شده،كمال عصمت را عطا كند: "و‌اتاكم من كلِّ ما سألتموه".[3][3] ‌يعني هرچهرا به لسان استعداد سئوال كرد‌يد جواب آن آماده است و خداي سبحان عطا خواهد كرد.

 

 

مراتب ودرجات عصمت

 

همانطور كه بيان شد دسترسى به مقام «عصمت» و راه‏يابى به مقامات «علمى و معنوى»، به پيامبران و امامان اختصاص ندارد و براى همگان ميسر است؛ چنان كه بسيارى از علما و اوليا، «تالى تلو معصوم» (نزديكان به مرز عصمت) خوانده مى‏شوند. اينكه مسئله عصمت، عمدتاً در مورد پيامبران و امامان مطرح مى‏شود، به لحاظ لزوم عصمت در آنان است. به عبارت ديگر شرط امامت و نبوت، «عصمت» است و خداوند فاقدان اين ويژگى را براى اين دو منصب برنمى‏گزيند. بنابراين هيچ غير معصومى، به نبوت و امامت نمى‏رسد؛ ولى اين به معناى آن نيست كه هركس امام يا نبى نباشد، از هيچ درجه‏اى از عصمت بهره‏مند نخواهد بود

عصمت مراتبی دارد که مرتبه ی پایه ی آن در همه ی حجج الهی و از بدو تولّد باید وجود داشته باشد تا بتوان آنها را حجّت الهی دانست. چون کسی که یکبار خطا کند، عقلاً احتمال خطای دیگر نیز خواهد داشت. و هر که در او احتمال گناه یا خطا و سهو وجود دارد، نمی توان صد درصد یقین نمود که سخن او سخن خداست. پس عصمت پایه به نحو اعطایی و موهبتی در حجج الهی وجود دارد. البته هیچ منعی ندارد که افزون بر این حدّ از عصمت ، حدود بالاتر آن نیز از بدو تولّد کسی باشد. بلکه یقیناً آنکه در اصل خلقت رتبه ی برتری دارد ، عصمت موهبتی بالاتری نیز خواهد داشت. و شکّ نیست که اهل بیت (ع) در اصل خلقتشان برتر از سایر موجودات می باشند. چون در صدر سلسله ی وجود قرار دارند.

 

در مورد عصمت حضرت زهرا(س)؛بايد توجّه داشت كه پيدايش اين كمالات روحانى معلول چند عامل عمده و اساسى بوده است:

1ـ وراثت

شايد برخي براين باورباشند که قانون وراثت غيرازخصوصيات ظاهري وجسي‌و توانمنديهاي فردي ، خصوصيات ديگري را به آيندگان منتقل نمي‌کند. آنان مي‌‌پندارند که آنچه شخصيت و هويت رفتاري و اخلاقي فرد را مي‌‌سازد، شرايط محيط وآموزشهاي مستقيم تربيتي است و ازاين رو به نمونه هاي بي شماري مثال مي‌زنند که ازخانواده هاي‌بي بنيه و غيراصيل، فرزندان ممتازي تحت آموزش خارج ازخانواده، سربرآورده اند وچه بسا فرزنداني که ازخانواده به اصطلاح اصيل و ريشه دار، تحت شرايط محيط بيرون از خانواده ، به تباهي انجاميدند و به هنجارشکني روي آورده اند. اما بايد گفت که صرف نظرازنقش بي بديل محيط ، بايد عامل مهم ديگري را جستجو کنيم که گرچه پنهان به نظر مي‌‌رسد، اما تأثيرانکار ناپذيري برساختارتکوين شخصيت انسان مي‌‌گذارد. اين همان عامل وراثت است که ازآن تحت عنوان« قانون وراثت» ياد مي‌شود. ( شکوهي يکتا ، ص 49)

به طورکلي وراثت به دو دسته تقسيم مي‌‌شود. 1ــ وراثت نوعي: عبارت ازانتقال خصوصيات يک نوع به افراد همان نوع است. 2ــ وراثت خصوصي يا فردي: عبارت ازانتقال خصوصيات آباء و اجداد به نسلهاي بعدي است واين نوع وراثت مخصوص سلسله نَسَبي است که نسل و فرع ازآن متولد مي‌‌شود. اين نوع وراثت خود به سه دسته منشعب مي‌‌شود:

1-2 وراثت جسماني :منظور ازوراثت جسماني ، انتقال آن دسته ازخصوصياتي است که به جسم انسان مربوط مي‌‌شود که خود بردو گونه است : خصوصيات وصفات ظاهري؛ سلامتي و بيماريهاي ارثي(ريووآر، ژان ل ، ،ص 30)

2-2 وراثت عقلي :افراد ازنظربهره هوشي با يکديگرمتفاوتند،عده‌اي درسطح پايين وعده‌اي درسطح عالي وعده اي‌دردرجه نبوغ هستند. وراثت عقلي مانند خصوصيات هوش عمومي، هوش خانوادگي و نوعي ، وراثت قواي عقلي مانند حافظه و ذاکره مي‌‌باشد. اين دسته خصوصيات از راه وراثت به نسل بعد منتقل مي‌‌شود. متخصصين علم ژنتيک معتقدند که هوش و قواي عقلي ازترکيب عده بيشماري ژن بوجود مي‌‌آيد و از طريق ژن نيزمنتقل مي‌‌شود(شکوهي يکتا ، ص 191)

اسلام نيزوراثت عقلي را تأييد مي‌‌کند و ازاين رو درباب ازدواج روايات متعددي وجود دارد که ازدواج با اشخاص بي بهره ازاستعداد عقلي و يا کم بهره ، را نهي مي‌‌کند. امام علي (ع) مي‌‌فرمايند: «إياکم وَ تزويجَ الحُمقاء ، فإنّ صُحبَتها بَلاء وَ وَلدَها ضياع»( حر عاملي، 56/14،)  از ازدواج با زنهاي احمق و کم هوش اجتناب کنيد، زيرا مصاحبت با آنها ناگوار و فرزندي که ازاو متولد مي‌‌شود تباه و بي ارزش است.

3-2 وراثت اخلاقي: پدرو مادرازدو طريق تکوين وتشريع،درصفات اخلاقي فرزندان اثري‌گذارند. منظورازتکوين صفاتي است که دردرون نطفه ثبت است و ازراه توارث منتقل مي‌‌شود. منظورازتشريع نيزتعليم وتربيتي است که آگاهانه انجام مي‌‌گيرد.( اميني ، ص 110)

تحقيقات علمي‌، نظر حضرت علي (ع) را در زمينه توارث اخلاقي تأييد مي‌‌کند که فرمودند:

« حُسن الأخلاق بُرهانُ الکرَمُ الأعراق» (تميمي آمدي 392/3) نيکويي خويي دليل برگران‌بودن ريشه هاست.خاندانى كه پيامبران در آن متولّد مى شدند عموماً خاندانى پاك و اصيل بودند كه با گذشت زمان كمالات و فضايل روحى برجسته اى در آنها متراكم شده، نسل به نسل به حكم وراثت در خاندان آنها جريان داشته است; تاريخ در موارد زيادى اين واقعيّت اساسى را نشان مى دهد، مثلا در مورد خاندان پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)تاريخ نشان مى دهد كه آن حضرت در اصيل ترين خاندان عرب (قريش) و در ميان قريش هم از شريفترين تيره (بنى هاشم) متولّد شد; اين خاندان به راستى و درستى، شجاعت، مهمان نوازى، غيرتمندى، دادخواهى، پاكى و امانت معروف بودند و به همين جهت در ميان قبايل مختلف عرب از احترام مخصوصى برخوردار بودند. پدران پيامبر اسلام تا آن جا كه تاريخ اسم آنها را ضبط نموده، عموماً افرادى برجسته و شريف و با ايمان بودند.بنابر اين، مسأله «وراثت» زمينه يك آمادگى و استعداد خاصّى را براى دريافت كمالات روحى در پيامبران ايجاد نموده بود و اين زمينه به منزله اساسى بود كه مى شد با ضميمه نمودن عوامل ديگرى چون «تربيت عالى و روحانى» فضايل را در وجود اين افراد بارور ساخت.

در بیان شرافت خانوادگی حضرت فاطمه ، سخن بسیار و امری روشن برای مسلمانان است. طبق روایت امام رضا علیه السلام (شيخ صدوق، 225/1) و روایات دیگر (هاشم بحرانی277/1) ، خانواده پیامبر اکرم از چهار خانواده برگزیده است.افزون بر اینکه بدون هیچ تردیدی خداوند در آیه تطهیر(احزاب / 33) از اهل بیت رسول به صراحت یاد کرده است و در سوره ابراهیم با تعبیر شجره مبارکه(ابراهیم / 24) و بیوت در آیه «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّه ُ أَنْ تُرفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالغُدُوِّ وَ الآصَالِ»( نور / 36.) به خانواده حضرت فاطمه اشاره کرده است. خداوند سوره دهر یا هل أتی را در باره اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله نازل فرموده است(علامه اميني، 107/3).

از همه مهم تر اینکه خداوند اجر رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله را عشق به خاندان محمّد (قربی) قرار داده و فرموده است: «قُل لاَ أَسْأَ لُکُمْ عَلَیهِ اَجْرا إلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُرْبی»( شوری / 23.).

صاحب الغدیر نُه روایت از طریق اهل سنت با اسناد آن آورده است که در آیه یاد شده مراد از قربی، اهل بیت رسول اکرم است(همان، 31/3.). در روایات حتّی به طرق اهل سنّت آمده است که آل محمّد همان صادقون(همان  350/3.) در آیه شریفه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه َ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»( توبه / 119) و سابقون(همان  ، 306/2.) در آیه شریفه «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ. أُولئِکَ المُقَرَّبُونَ»( واقعه / 11-10.) و صراط مستقیم(همان  ، 211/2) در آیه «اِهْدِنَا الصِّرَاطَ المُسْتَقِیمَ»( فاتحة الکتاب / 6.) می باشند.

مادر فاطمه زهرا علیهاالسلام حضرت خدیجه سلام اللّه علیه است. قرآن به کنایه از آن حضرت یاد می کند: «وَ وَجَدَکَ عَائِلاً فَاَغْنَی»( ضحی / 8.). مرحوم مجلسی طبق روایات می گوید که این آیه شریفه به حضرت خدیجه اشاره دارد(مجلسي،49/43). ابن عبّاس در تفسیر این آیه می فرماید: «خداوند پیامبر را فقیر یافت و مردم می گفتند پیامبر مالی ندارد؛ پس خداوند با مال خدیجه وی را غنی و بی نیاز گرداند.»( ابن عباس،473/4)در شرافت حضرت خدیجه همین بس که او اولین زنی بود که اسلام آورد و رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله را تصدیق نمود و تا آخرین لحظه در کنار رسول اکرم صلی الله علیه و آله ماند و برای ایشان کمک کار و دلسوز و مهربان بود. پیامبر فرمود: «دین اسلام به وسیله دو عامل استوار شد؛ یکی شمشیر علی علیه السلام و دیگر مال خدیجه علیهاالسلام .»( فاطمه از ولادت تا شهادت، ص 439.) او تمام اموال خود را وقف اسلام و اهداف پیامبر صلی الله علیه و آله نمود.در روایات آمده است که او یکی از چهار زن برگزیده(ابن بابويه، ج 1، ص 206) و بهشت مشتاق اوست(مجلسي،53/43.). او بعد از مرگ، همدم مریم و آسیه خواهد بود(مجلسي،28/43.).آن حضرت این شرف را داشت که نطفه آخرین دخترش فاطمه علیهاالسلام از مائده بهشتی(مجلسي،4/43) باشد و در هنگام حزن و نگرانی نسبت به رسول اکرم صلی الله علیه و آله در زمان بارداری، فرزندش فاطمه علیهاالسلام از باطن او با او سخن گوید و به او دلداری دهد(مجلسي2/43).درمورد زمان ولادت حضرت فاطمه علیهاالسلام به طور مستقیم به پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در معراج و در زمین و حتّی چگونگی شکل گیری او از طعام بهشتی خبر داده شد(مجلسي،4/43).خداوند قبل از ولادت فاطمه علیهاالسلام به پیامبر صلی الله علیه و آله خبر داد که شکم خدیجه ظرف امامت است. پیامبر به مناسبتی به فاطمه زهرا علیهاالسلام فرمود: «إنّ بطن أمّک کان للإمامة وعاء»؛ یعنی شکم مادر تو ظرف امامت بود(مجلسي،43/43). قابله ایشان در هنگام تولد فاطمه زهرا علیهاالسلام چهار زن بهشتی به نام حضرت حوا، آسیه، کلثوم خواهر موسی و حضرت مریم بودند(مجلسي،3/43).

 

2- انتقال فضايل و كمالات روحى از راه تربيت

عامل دوّم در پيدايش كمالات روحى همان است كه از آن به «تربيت» تعبير مى كنيم. اولين مكان مقدسي كه انسان در بدو تولد در آن پرورش روحي و جسمي مي يابد، محيط خانه و خانواده است و بي گمان سرنوشت هر انساني ريشه در روحيات و خصلتهاي كساني دارد كه در دوران طفوليت و خردسالي، نزديكترين انسانها به او بوده اند. رفتار پدر و مادر هر گونه كه باشد، براي كودكان كه از هر نوع رشد عقلي بي بهره اند، الگويي مؤثر خواهد بود تا بتوانند نيكيها و پليديها را بشناسند. از اين رو، نقش سازنده پدر و مادر و بويژه مادر، در تعيين سرنوشت فرزندان، بسيار در خور توجه است، دامن پدر و مادر محيط مناسبي جهت پرورش بذر سعادت و يا شقاوت در دل فرزندان است، زيرا كودكان با علاقه و پيوندي كه با اولياي خود دارند، آنها را نمونه و سرمشق خود قرار مي دهند و مي كوشند رفتارشان را با افعال آنها انطباق دهند. (رشيدپور ، ص9) دين اسلام بعنوان کاملترين دين الهي، برنظريه امکان تغيير صفات موروثي ازطريق تربيت تأکيد مي‌‌کند وهمواره انسانها را به کسب فضايل و ملکات پسنديده اخلاقي ترغيب مي‌‌نمايد. اين تشويق زماني منطقي است که بتوان اخلاقيات بد را کنار گذاشت و به سوي خوبيها روي آورد. يکي ازاهداف رسالت پيامبراسلام، تعليم و تربيت انسانها با صرف نظر از هرنژاد و نسلي و رفتار و طرز تفکر، بوده است. اگر امکان تغيير صفات و اخلاق موروثي وجود نداشت ، هيچگاه پيامبران براين هدف مبعوث ني‌شدند و دراين راه رنجها و مرارتها را تحمل نمي‌کردند.

اگرهمه وراثتها قطعي وغيرقابل تغييرباشد،اگرتمام صفات پسنديده وخلقيات بد پدران ومادران، سرنوشت حتمي‌و غيرقابل تخلف فرزندان باشد، قيام انبياي الهي و تعاليم مقدس آسماني آنان زائد و بي معني است و کليه سازمانهاي تربيتي و اصلاحات اخلاقي جوامع بشربي فايده و لغو خواهد بود.( خسروي، ص10 و 11)

 

لذااسلام، شخصيت آينده كودك را مرهون تربيت و پرورش و مراقبت پدر و مادر مي داند. پيامبر اعظم (ص) مي فرمايند: فرزندان خود را تربيت كنيد، چه در برابر آنان مسؤوليت بزرگي داريد. (نيلي پور، ص 122.)

حضرت فاطمه (س) در کنار مادر و آغوش پر مهر پدر تربيت شد و علوم و معارف الهي را از سرچشمه نبوت فراگرفت .بي شك توفيق بي مانندي كه حضرت زهرا (س) به عنوان الگوي مادر مسلمان، در تربيت خوديافتند، ناشي از معرفت عميق و صحيح پدرومادر ايشان از دستوراتي بود كه اسلام درباره انسان ارايه كرده و روش تربيتي و اخلاقي حضرت خديجه (س)وحضرت رسول(ص) بهترين شيوه و تجربه براي ساختن نسلي پاك و سعادتمند است.

متخصصان تعليم و تربيت در مورد نقطه شروع پرورش و تأثيرگذاري بر جان و روان كودك و به بيان ديگر، سن شروع تربيت كودك، نظرات مختلفي ابراز كرده ‏اند. گفتني است كه اسلام در اين رابطه، نظرات متقن و دقيقي ارايه كرده است، و يكي از ابتدايي ‏ترين مراحل پرورش و اثرگذاري در روح كودك را نام گذاري دانسته است.نام گذاري، براي طفل اهميت فوق ‏العاده ‏اي دارد، زيرا اولين چيزي كه در فهم لطيف و حساس كودك، راه پيدا مي‏كند، نام و شهرت اوست. اينكه اين نام چه بار فرهنگي و معناداري را حمل مي‏كند، تأثير شگرفي در روح و روان او دارد(انصاري،ص 34).بدين جهت اميرالمؤمنين (ع) يكي از حقوقي را كه فرزندان بر عهده پدر دارد نام نيكو و پسنديده مي ‏شمارد ومي‏ فرمايد: «حق الولد علي الولد أن يحسن اسمه»( نهج‏ البلاغه، خطبه 399) تعيين نام مناسب، حقي است كه فرزند بر ذمه پدر خود دارد.با در نظر گرفتن مطلب فوق، بايد اذعان داشت كه هنگام تولد حضرت زهرا(س)خداوند نام فاطمه را بر لبان حضرت  حضرت رسول (ص) جاري نمود فاطمه وصفی است از مصدر فطْم، و فطم در لغت عرب به معنی بریدن و قطع کردن و جدا شدن آمده است. فاطمه بر وزن اسم فاعل معنی مفعولی می دهد، به معنی بریده و جدا شده. فاطمة زهرا(س) از چه چیز بریده شد؟در کتاب های شیعه و سنی روایت شد، که پیغمبر(ص) فرمود:" او را فاطمه نامیدند،‌چون خود و شیعیانش از آتش دوزخ بریده شده اند".( شیخ عباس قمی،ص131/1) یونس بن ظبیان گوید:امام صادق(ع) فرمود:"آیا می دانی تفسیر فاطمه چیست؟عرض کردم:نه،‌ تفسیر آن را بفرمایید. حضرت فرمود:" فطمت من الشر؛ بریده شده است از بدی ها". پس به خاطر این که فاطمه(س)‌از تمام بدی ها بریده شده و بری از همه شرها و گناهان است،‌ و از آتش دوزخ به دور است، وی را فاطمه نامیدند. (شیخ عباس قمی،ص132/1)
 

 


 



[1][1] -سوره ا نعام آيه 124

[2][2] - سوره انفال.آيه 29

[3][3] -سوره ابراهيم آيه

مجاهدتهای فردی :

 

عظمت یک موجود به میزان کمال اوست ؛ چه آن کمال از راه اکتساب باشد و چه از جانب خدا داده شود. بلکه اساساً هر کمالی از جانب خدا داده می شود ، لکن برخی کمالات را دفعی می دهد و برخی را تدریجی و در پی اعمال ما. لذا اساساً هر اکتسابی نیز اعطایی و موهبتی است. کمال حقیقی عین عظمت و فضیلت است از هر راه که می خواهد حاصل شود. بی شکّ ، عالم ، برتر از جاهل است ، چه آن علم را کسب کرده باشد و چه از طریق وحی دریافت کند. کما اینکه صاحب علم لدنی نیز برتر از عالم به علوم کسبی است. چون علم لدنی ، علم مفهومی نیست ، بلکه عین وجود خود شخص می باشد. لذا در علم لدنی ، نادرستی راه ندارد ؛ در حالی که علم مفهومی ممکن است نادرست و خلاف واقع باشد ؛ که در این صورت ، جهل مرکّب خواهد بود نه علم. لذا اینکه برخی خیال نموده اند هر کمالی که اکتسابی نیست ، ارزش نمی باشد و موجب فضیلت نمی شود ، پنداری است باطل و بی منطق. اگر چنین باشد ، در آن صورت نمی توان گفت عاقل بر دیوانه رجحان وجودی دارد ؛ یا انسان بر حیوان فضیلت دارد یا حیوان از گیاه و جماد برتر است. در حالی که عقل آدمی بداهتاً این برتری ها را ادراک می کند و برای این برتری های موهبتی ارزش قائل است و آن را مدح می کند.پس اگر کسی قائل به عصمت موهبتی و اعطایی معصومین (ع) هم بشود ، به هیچ وجه با مشکلی مواجه نخواهدشد.

از منظر قرآن کریم و روایات اهل بیت (ع) و طبق براهین حکما و مشاهدات عرفا ، همه ی موجودات ، از سنگ گرفته تا خدا ، مختارند. لذا خداوند متعال فرمود: « ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعين‏ ــــ سپس به آفرينش آسمان پرداخت، در حالى كه بصورت دود بود؛ به آن و به زمين فرمود: بیایید! خواه از روى میل و اطاعت و خواه اكراه و بی میلی! آنها گفتند: ما از روى میل و طاعت مى‏آييم » (فصلت:11)

از طرف دیگر ، اختیار صفتی زائد بر ذات موجودات نیست ؛ بلکه اختیار صفت ذاتی موجودات بوده ، عین خود آنهاست ؛ یعنی اختیار هر موجودی ، عین رتبه ی وجودی او در عالم خلقت است. لذا اختیار دادن به موجودات معنی ندارد ؛ بلکه خلقت هر موجودی ، عین خلقت اختیار اوست. البته باید دانست که رتبه ی وجودی اختیار موجودات نیز تابع رتبه ی وجودی خود آنهاست. لذا اصل اختیار در تمام موجودات وجود دارد ؛ لکن شدّت آن در همگان یکسان نیست. اختیار خدا ، عین ذات او بوده ، مثل ذات خدا ، واجب الوجود است. اختیار ملائک نیز متناسب با رتبه ی وجودی آنهاست. اختیار موجودات مادّی نیز در خور خود آنهاست ؛ که از ویژگی های آن این است که به صورت تدریجی کمال خود را از خدا دریافت می کند.

با این بیان روشن می شود که هیچ موجودی نیست مگر اینکه تمام افعال خویش را با اختیار خودش انجام می دهد ؛ و هر کمالی که از او ظهور می یابد ، به اختیار خود اوست. چون اگر وجود کسی علّت فعل اوست ، یا بهتر بگوییم : واسطه ی فیض است نسبت به فعل او ، پس اختیار او نیز علّت آن یا واسطه ی فیض آن است. چون اختیار هر مرتبه از وجود ، عین خود آن مرتبه است. کما اینکه طبق براهین حکما ، تمام ویژگیهای موجودات ، ذاتی رتبه ی وجودی آنهاست. لذا خداوند متعال فرمود: « قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِهِ ــــ بگو: همه بر اساس ساختار خود عمل مى‏كنند» (الإسراء:84)

با این بیان اگر کسی دنبال کسب کمالی است ، آن اکتساب و دنبال کسب آن کمال بودن نیز ناشی از شاکله و ساختار وجودی او بوده ، لازمه ی ذاتی رتبه ی وجودی اوست.

همه ی موجودات مادّ از سنگ گرفته تا انسان کامل ، همگی از آن جهت که مادّی اند ، ویژگی اکتساب را دارند ؛ و بخشی از کمالات خود را نه به صورت دفعی ، بلکه به صورت تدریجی از خداوند فیّاض دریافت می کنند ؛ ولی بخشی از آن را بسته به رتبه ی وجودی خودشان ، بالفعل دارند.

لذا موجود مادّی دو گونه کمالات دارد که هر دو نیز لازمه ی ذات او بوده ناشی از رتبه ی وجودی اوست. بخشی از کمال او بالفعل برای او حاصل است ؛ امّا برخی دیگر به مرور و به تدریج به او اعطاء می شود ؛ که از این قسم دوم ، تعبیر می شود به کمالات اکتسابی.

طبق این گفتار ، اکتساب نیز عین موهبت و اعطاء می باشد ؛ کما اینکه ذاتی بودن یک کمال ، عین اختیاری بودن آن است. لذا با نگاه عمیق حِکمی اساساً سوال از اکتسابی و اعطایی بودن بی معنی است. چون اکتساب نیز به اعطا برمی گردد. لذا کمالات هر موجودی ، هم اکتسابی است هم اعطایی. به تعبیر دیگر ، بخشی از کمالات موجودات مادّی ، موهبتی بالامعنی الاخصّ است و بخشی دیگر ، موهبتی بالامعنی الاعمّ.

عصمت معصوم نیز دو مرتبه دارد ؛ مرتبه ی متداول آن که در همه ی انبیاء موجود بوده ، لازمه ی حجّت بودن آنهاست ، اعطایی دفعی است و مراتب بالای آن ، اعطایی تدریجی ، که کسبی گفته می شود( حاکم نیشابوری ، 124/3 )

 

انسان معصوم ، انسانی است که همچون دیگران در شرایط و موقعیتها مختلف قرار میگرد در محیط اجتماعی با فراز و نشیبهای گوناگون روبرو شده با انسانها ی دیگر روابط متقابل دارد. و خلاصه تمامی زمینه ها وحالات و موقعیتهای که برای دیگران وجود دارد برای او نیز موجود است. اما بهر حال در هر شرایطی هرگز گرفتار گناه و عصیان نمی شوند. (مطهري، ص 37 )
 عصمت از فرد معصوم سلب اختيار نمي‌کند. توضيح مطلب اين‌که مردم درحالي‌كه مي‌دانند کارهاي خطرناکي مثل قرار گرفتن بر لبة پرتگاه و اقدام به قتل انسان بي‌گناه براي جان و آخرتشان خطرناك است، با اين حال درك مي‌كنند كه مي‌توانند اين كارها را انجام دهند؛ در حقيقت با علم به واقع و احتمال وقوع آن مخاطرات، انجام دادن آن افعال برايشان محال عادي مي‌شود نه محال ذاتي؛ مثل صدور فعل قبيح از حقّ‌تعالي كه از يك سو ممكن الوقوع است و خداوند متعال مي‌تواند آن‌هارا انجام دهد؛ ولي چون مخالف حكمت است، ازاو صادر نمي‌شود.معصوم هم قدرت بر معصيت دارد؛ ولي تقوا و علم او به پيامدها و نتايج و نيز درك او از جلال و جمال حقّ‌تعالي مانع مي‌شود كه او آن فعل را انجام دهد. به همین دلیل است که می توانند برای سایرین به عنوان اسوه والگوی و سرمشق باشند و گرنه اگر عدم ارتکاب به گناه در ایشان اجباری بود، افتخاری برای ایشان محسوب نشده و صلاحیت الگو بودن برای مردم را نداشتند و خداوند نیز آنان را به عنوان سرمشق الگو معرفی نمی کرد . پیامبر اکرم « صلی الله علیه و اله »مي فرمايند هیچیک از شما نیست مگر آنکه در باطن خود شیطانی دارد. عرض کردند :یا رسول الله آیا برای شما هم شیطانی است ؟فرمود:بلی؛ برای من هم جز اینکه خداوند مرا یاری کرده و شیطانم تسلیم من شده است و غیر از نیکی و خیر از من خواهش نمی کند. (فيض کاشاني ، 49/5)
و حضرت علی « علیه السلام » می فرمایند :من هم نفسی همچون شما دارم اما به وسیله تقوی آنرا مهار میکنم تا در روز قیامت در امن و امان باشد. (فلسفی.ص 34)

بايددانست سير اختيارى انسان داراى دو ركن اساسى است: علم و اراده. ما اگر دچارمعصيت مى شويم، يا نسبت به زشتى گناه، آگاهى كامل نداريم و يا از اراده اى قوى براىترك آن، برخوردار نيستيم. هر چه اين دو عامل تقويت شوند، دائره گناهان آدمى، تنگترو تنگتر خواهد شد. معصومين كسانى هستند كه هم از نظر شناخت چنانند كه زشتى وناپسندى هر كار بدى را به چشم دل مى بينند و هم به لحاظ اراده چنان قدرتى دارند كهطوفان غرايز حيوانى، عنان اختيار را از كف آنان نمى ربايد..( حسيني، 80/1- و رى شهرى ،218)

معصومين، به جهت معرفت قلبي و ملكات نوراني كه در پي عبادت و بندگي خدا به دست مي آورند، همه چيز را با نور حق مي بينند و مي شنوند؛ از اين رو از هرگونه گناه ،لغزش و خطا در شنيدن، ديدن، فهميدن، گفتن و ... مصونند. منظور از عدم ارتكاب گناه هم این است كه چون گناه عبارت از هتك حرمت بندگی و مخالفت با دستورات حضرت حق است و در هر حال یا به زبان و یا در عمل با مقام بندگی منافات دارد، انسان معصوم در درون خود حالتی ثابت دارد كه او رااز افتادن در دره مخالفت باز می‏دارد و به او اجازه گناه و اشتباه نمی‏دهد.) المیزان، ج 2، ص 136)ايشان همواره -در همه حالات و همه جا- خود را در محضر حق مي بيند و بر اثر عشق و محبت زياد به خداوند، پيوسته غرق تماشاي جمال بي مثال آن نور و كمال مطلق هستند لذا عصمتي كه در معصومين «عليهم السلام» است به دنبال يك باور و معرفت دروني است. عصمت معصومین،‌در نتیجه اراده،‌حسن انتخاب، و تلاشهای بی وقفه و فداکاریهای بی دریغ آنان در راه خدای رحمان است.تکرار در عمل صالح، واجتناب از محرمات (حسن انتخاب در اعمال و نیّات)، انسان را از مرتبة ایمان به مرتبة تقوا، و با مراقبت از ملکه تقوا، از مرتبه تقوا به مرتبة یقین می رساند. با رسیدن انسان به مرتبه یقین، علم به حقایق هستی، و از جمله علم به مفاسد و زیان محرمات، برای فرد حاصل می شود. و این نوع ادراک و فهم وقتی با ارادة نیرومند او همراه گردد، کاملترین نوع مصونیت را که همان مقام عصمت است، برای انسان فراهم می آورد. (یوسفیان،ص29)

از آن جا که منشأ عصمت «اراده و اختیار» آدمى است ؛هر انسان صاحب اراده‏اى، مى‏تواند با ریاضت شرعى و تهذیب نفس، به مقام عصمت دست یابد. بنابراین خداوند هیچ کس را از رسیدن به مقام عصمت محروم نکرده است و عصمت منحصر به پیغمبران و امامان معصوم(ع) نیست ؛چنان که حضرت مریم(س)، و... به مقام شامخ عصمت دست یافته‏اند.( طباطبایى،205/3)

می دانیم که حضرت فاطمه(س) نه پیامبر بود و نه امام پس این گوهره ای که باعث شد از چنین جایگاهی در عالم برخوردار باشد می توان از آن به گوهرۀ عبودت تعبیر کرد. عبد بودن به معنای واقعی کلمه یعنی از خود هیچ نداشتن و همگی خدا شدن، پس عبد خدا؛ آینه ي خداست. از همین روی است که امام صادق(ع) در مورد حقیقت عبودیت می فرماید: عبودیت گوهره ایست که کنه آن ربوبیت است(مصباح الشریعه، ص7،). روایات در مورد مقام و منزلت حضرت فاطمه در اين خصوص بسیار است و مضامین برخی از این روایات حاکی از مقاماتی منحصر به فرد و حیرت آور در مورد ایشان است (مجلسی، 65/43).در روايتي سیر ظهور حقیقت وجودی انسان را در عبادت حضرت فاطمه زهرا اينگونه بيان مي كند كه: « لولاک لما خلقت الافلاک . و لولا علی لما خلقتک . و لو فاطمه لما خلقتکما»[1][1]( المسعودی  ص 231)توضیح عبارت بطور اجمال این است که اگر به خاطر مقام عبودیت نبود نبوت و امامت به غایت خود نرسیده بود چرا که نبوت و امامت مقدمه ای برای رسیدن به مقام عبد مطلق است. این مقام در خود پیامبر(ص) و علی(ع) نیز بود ولی در فاطمه(س) منحصراً همین مقام تجلی کرد. بنابراین در این روایت تکیه اصلی بر آن حضرت سلام الله علیها شده است.( کلینی، 45/1 ) 

ساختار وجودی حضرت زهرا(س)نيزمانند افراد دیگر، تمایلات نفسانی و کشش‌های متضاد طبیعی و بشری دارد بنابراین از نظر نوعی با دیگران یکسان‌اند؛ همانند آنان انگیزه‌های طبیعی و نفسانی دارند و مانند دیگران تصمیم می‌گیرند و از اراده و انتخاب بهره‌مندند. باید گفت توجه پروردگار به آنان به معنای تغییر طبیعت نوعی نیست. به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی:‌ملکه عصمت، هیچ‌گاه طبیعت مختار انسان را در کارهای ارادی و اختیاری، تغییر نمی‌دهد(تفسیر المیزان، 167/11)  و اراده و اختیار نیز جزو‌ خلقت نوع انسان است. همین نیروی اراده و قدرت انتخاب، معیار تکالیف و ثواب و عقاب انسان‌ها است، اعم از انبیا و دیگر افراد.بنابراين عصمت یکی از ملکه‌های نفسانی صیانت بخش است. این صیانت بخشی نیز امر قهری بیرونی و تحمیل بر شخص معصوم نیست بلکه جوشیده از درون و معلول علم و اراده خود وی است. برای این است که ايشان نیز مانند افراد دیگر مکلف‌اند و راه انجام دادن گناه بر روی ايشان نيز باز است. تأکیدها و شدت تهدیدهای قرآن نسبت به آنان، با توجه به حساسیت موقعیت و شأن و مقام آنهاست. بنابراین، اعلام خطر درباره عواقب کار آنها جدی‌تر و شدیدتر است.شیخ مفید (متوفای ۴۱۳هـ .ق) که جزو معماران اندیشه کلامی شیعه به شمار می‌رود، درباره رابطه عصمت و اختیار چنین می‌گوید:و لیست العصمة مانعة من القدرة علی القبیح و لا مضطرة للمعصوم علی الحسن و لا یلتجئه الیه؛( شیخ مفید ،ص128)ویژگی عصمت مانع از قدرت و توان بر انجام معصیت نیست و نه موجب اجبار معصوم بر انجام کارهای نیک بلکه دست وی در انجام کارهای نیک و بد باز است.

ایشان ویژگی عصمت را لطف ویژه خداوند به انسان معصوم می‌داند که تکالیف خاصی را در پی دارد. به همین سبب، شخص معصوم را «مکلّف» یاد می‌کنند:العصمة لطف من الله الی المکلف بحیث یمنع منه وقوع المعصیه و ترک الطاعة مع قدرته علیهما.( ‌شیخ مفید ،ص 8)در این جمله، تعبیر «الی المکلف» گویای مختار بودن معصوم و منافات نداشتن عصمت با قدرت بر گناه است.

در جای دیگر، در مسئله عصمت می‌افزاید:و لا یدخل فی المفهوم العصمه سلب القدره علی المعاصی و لاکون المعصوم مضطراً الی الفعل الطاعات فان ذلک سیستدعی بطلان الثواب و العقاب؛( جعفر سبحانی،ص5)

در معنای عصمت، نفی قدرت لحاظ نشده است. هم‌چنین نمی‌توان گفت، شخص معصوم ناگزیر از کار خیر است؛ زیرا چنین چیزی مستلزم بی‌معنا بودن ثواب و عقاب درباره آنان خواهد بود.

سید مرتضی (متوفای۴۳۶هـ .ق) در کتاب الشافی فی الامامه می‌فرماید:

العصمة لطف یمتنع من یختص بها عن فعل المعصیة مع قدرته علیها؛( سید مرتضی ص138/1)

عصمت لطف خاص خداوند است که مانع از عمل گناه شخص معصوم می‌شود، در عین این که وی قدرت بر گناه را دارد.

خواجه نصیرالدین طوسی (متوفای ۶۷۲ هـ .ق)می‌فرماید:

المعصوم قادر علی فعل المعصیة و إلّا لم یستحق المدح علی ترکها و لا الثواب و لبطل الثواب و العقاب فی حقه فکان خارجاً عن التکلیف و ذلک باطل بالاجماع؛( خواجه نصیرالدین طوسی ص۲۲۸)

معصومان در عین مصونیت از گناه، قادر بر انجام گناه هستند و اگر چنین نباشد، نه مستحق تجلیل‌اند و نه دارای پاداش؛ زیرا اساساً پاداش و عقاب در مورد آنان معنا نخواهد داشت و در این صورت، آنان خارج از حوزه تکالیف خواهند بود. در حالی که این مطلب به اتفاق همه مسلمانان باطل است و پیامبران و ائمه نیز مثل دیگران مکلف‌اند.

علامه حلی (متوفای ۷۲۶هـ .ق)نیز در باب حادی عشر کتاب خود می‌فرماید:

العصمة لطف بالمکلف بحیث لا یکون له داع الی ترک الطاعة و ارتکاب المعصیة مع قدرته علی ذلک.( علامه حلی ، ص۳۷)

و این مشابه کلام شیخ مفید است.شاید سخن علامه طباطبایی،‌ صاحب المیزان، کامل‌ترین و دقیق‌ترین سخن درباره رابطه عصمت و اختیار باشد. تعبیر ایشان چنین است:‌

ان ملکة العصمة لا تغیّر الطبیعة الانسانیة المختاره فی افعالها الارادیه و لا تخرجها الی ساحة الاجبار و الاضطرار! کیف و العلم من مبادء الاختیار و مجرد قوة العلم لا یوجب لا قوة الاراده؛( تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۱۶۷٫)

نیروی نفسانی عصمت، هرگز طبیعت مختار انسان را در کارهای ارادی آن، عوض نمی‌کند و هیچ‌گاه وی را به سر حد اجبار و ناچاری نمی‌رساند؛ زیرا علم قوی که جزو مقدمات اختیار است، نتیجه‌ای جز تقویت اراده ندارد و اراده انسان را تعطیل نمی‌کند.عصمت ناشی از توجه همیشگی به عظمت مقام ربوبی و معرفت اعلای شهودی انسان‌های معصوم است. این حضور همیشگی و فنای در محبت الهی، از هر گونه سلوک و عملی که منافی با رضای محبوب باشد، جلوگیری می‌کند.وعصمت ايشان نتیجه تقوا و مراتب شدید انقیاد است. این نیروی تقوا و روحیه ورع و خداترسی در وجود آنان چنان ریشه‌دار و نیرومند است که آنان حتی فکر گناه را نیز در سر نمی‌پرورانند تا چه رسد به انجام گناه.وعصمت، نتیجه علم قطعی به عواقب و آثار اعمال است. این علم یقینی در نفس انسان حالتی را پدید می‌آورد که تصمیم بر گناه و انجام آن را غیر ممکن می‌نماید. البته نه به معنای محال ذاتی و فلسفی بلکه به معنای عدم امکان عادی و وقوعی.

حضرت زهرا (س)نيز  به دلیل بهره‌مندی از چنین بصیرت نافذی، عمق زشتی و پلیدی گناه را درک می‌کنند. بنابراین، هرگز اجازه نمی‌دهند انگیزه‌های گناه در دستور کار آنان قرار گیرد؛ زیرا عوامل گناه در وجود آنان محکوم به شکست است و هرگز نمی‌تواند در اراده فولادین آنان کارساز باشد، یا در برابر دید آنان پرده غفلت و اشتباه قرار دهد.

تمام گرفتاری‌های افراد عادی به این دو نکته بازمی‌گردد: یا به دلیل جهل به حقایق، کوته‌فکری و ضعف بصیرت، در مقام شناخت، دچار غفلت، تردید و گمراهی می‌شوند، یا به سبب نبود اراده لازم، در کشاکش تعارض‌های مادی و معنوی، در تشخیص و انتخاب خود اشتباه می‌کنند. آنان بیشتر با خواست‌های طبیعی و نفسانی همراه می‌شوند و چون آن را محسوس و زودرس می‌بینند، به آن اهمیت می‌دهند. بنابراین، هر چه این دو عامل ضعیف باشد، امکان آلودگی به گناه بیشتر می‌شود و هرچه این دو عامل نیرومند باشد، دایره گناه تنگ و تنگ‌تر خواهد شد تا این‌که به صفر برسد. به هر حال، راه بر روی انسان گشوده است. امیرمؤمنان در توصیف متقین آنان را کسانی می‌داند که هم اکنون با چشم بصیرت بهشت و جهنم را می‌بینند.( نهج‌البلاغه، خطبه متقین ۱۹۳).

مجموعه پدیده‌های رفتاری و اعمال انسان، معلول علم و اراده اوست. هرچه این دو عنصر، در انسان قوی باشد، تسلط و کنترل انسان بر نفس نیز کامل‌تر و شدید‌تر خواهد بود.

این حالت در افراد عادی معمولاً در نوسان است. تنها پیامبران و معصومان‌ هستند که هم از درجات و مراتب والای علم و اراده بهره‌مندند و هم ثبات قدم آنان در عمل، همیشگی و خدشه‌ناپذیر است. این خدشه ناپذیری نیز امری قهری نیست تا مستلزم نفی اختیار و یا کم‌رنگ شدن آن باشد بلکه دقیقاً هم‌سو با توسعه قلمرو قدرت و اختیار است.( یوسفیان،ص 29)

 

 

 

 

4- آگاهی خدا

شیعه معتقد است قبل از بلوغ هم آن ها معصوم بوده اند و این از باب مزد پیش از کار است، در جایی که تحقق و انجام کار قطعی باشد. و خدا می داند و علم قطعی دارد که در ابتدای آفرینش ولو اگر هیچ گونه امتیازی را به انبیاء و اهل بیت نمی داد و آن ها اگر در شرایط مساوی با دیگران آفریده می شدند، باز فضیلت بیشتری و پاکی و صفای زیادتری را کسب می کردند. و خدا می داند که کدامیک از مردم با اختیار و اراده خود در آینده بهتر از دیگران خواهند بود. و لذا از همان اول مزد عملی را که هنوز انجام نداده اند و برای خدا معلوم است که آن ها انجام خواهند داد، به آن ها داده و در نتیجه آن ها از همان طفولیت از امتیاز عصمت بهره مند شدند. پس عصمت یک امتیاز اعطا شده از جانب خدا است که هم قبل از عمل است (از باب مزد عمل قبل از انجام کار و این معقولانه است) و هم بعد از عمل و کسب از طریق اراده ، ولى بايد توجه داشت كه خداوند اين امتياز را به خاطر مسئوليت سنگين رهبرى به آنها داده بنابراين امتيازى است كه بهره آن عايد همگان مى‏شود و اين عين عدالت است،از اين گذشته به همان نسبت كه ايشان امتياز دارند و مشمول مواهب الهى هستند مسئوليتشان نيز سنگين است و يك ترك اولاى آنها معادل يك گناه بزرگ افراد عادى است، و اين مشخص كننده خط عدالت است. پس می توان نتیجه گرفت که عصمت اعطا شده الهی (تکوینیه) در اثر عصمت اکتسابی است یعنی چون آن ها به درجه بالای تقوا می رسند، خدا عصمت را به آن ها اعطا می کند (عصمت تکوینیه (اعطا شده الهی) فرع بر عصمت کسب شده و اختیاری است). از جمله هائی کهدر زیارت دخت گرامی پیامبر فاطمه اطهر (سلام الله علیها) وارد شده است می توان بهاهمیت عامل (آگاهی خدا از فعالیتهای ثمربخش آنان در طول زندگی) بیش از عواملدیگر پی برد آنجا که می فرماید: «یا ممتحنه امتحنک الله خلقک قبل ان یخلقکو کنت لما امتحنک به صابرة»
«ای امتحان و آزمون شده! آنجا که خدا تورا پیش از آفرینش در این جهان آزمود و تو را در میدان امتحان و ابتلا، صابر وبردبار یافت». و در دعای ندبه می خوانیم: «اولیائک الدین استخلصتهملنفسک ..... بعد ان شرطت علیهم الزهد فی درجات هذه الدنیاالدنیه .... فشرطوا لک ذلک و علمت منهم الوفاء به».
« اولیائیکه آنان را برای خود برگزیدی پس از آنکه زهد، و پیراستگی را در زندگیاین دنیای پست برای آنان شرط نمودی آنان نیز شرط تو را پذیرفته و تو نیز از وفایآنان آگاه شدی».

 

 

 

 

 

 

نتیجه گیری

عصمت عبارت است از یک نیروی دورنی که دارنده اش را از هر گونه خطا و گناه باز می دارد و این یعنی بعد از آنکه زمینه افاضه عصمت در شخصی موجود شد، خدا آن کمال (عصمت) را به شخص می دهد و البته این زمینه ها گاهی خارج از اختیار انسان است مثل قابلیتهایی که از طریق آباء و اجداد (وراثت) به شخص منتقل می شود و گاهی خارج نیست و با اراده شخص این قابلیتها، فراهم می شود مثل مجاهدتهای انبیاء برای تهذیب خود و جامعه (مبارزه با هوای نفس) که باعث می شود خدا اینها را برای افاضه وصف عصمت انتخاب کند و بدیهی است که بخاطر همین زمینه های اختیاری، انبیاء و اهل بیت می توانند به کمال عصمت، فخر و مباهات کنند.

پس می توان نتیجه گرفت که عصمت موهوبه (تکوینیه) در اثر عصمت مکتسبه است یعنی چون آنها به درجه بالای تقوا می رسند، خدا عصمت را به آنها هبه می کند (عصمت تکوینیه فرع بر عصمت مکتسبه است(

و البته این نه یعنی قبل از عمل و مجاهدتهای آنها، آنها معصوم نبودند بلکه خدا می داند که کدامیک از مردم با اختیار و اراده خود در آینده بهتر از دیگران خواهند بود. و لذا از همان اول مزد عملی را که هنوز انجام نداده اند و برای خدا معلوم است که آنها انجام خواهند داد، به آنها داده و در نتیجه آنها از همان طفولیت از امتیاز عصمت بهره مند شدند.پس عصمت یک امتیاز موهوبه است که هم قبل از عمل است (از باب مزد عمل قبل از انجام کار و این معقولانه است) و هم بعد از عمل و کسب. با این بیان روشن می شود که عصمت حضرت زهرا (س) اکتسابی بوده است یا الهی.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فهرست منابع

 

1.     ابن بابويه، محمد بن علي- كتاب الخصال - صححه وعلق عليه علي أكبر الغفاري -موسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت(ع).1378ه.ش

2.     آمدی ،عبدالواحد ،غررر الحکم و در رالکم ،با شرح فارسی تصحیح میر جلال الدین محدث ارموی. انتشارات دانشگاه تهران .1356ه.ش

3.     اميني ، ابراهيم ، اسلام و تعليم و تربيت ، ناشر انجمن اولياء و مربيان، قم ،1369ه.ش

4.     امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، موسسه دایره المعارف فقه اسلامی، ۱۳۸۴ ه.ش

5.     انصاري، جلوه هاي رفتاري حضرت زهرا (س)؛ دفتر تبليغات اسلامي، 1381ه.ش

6.     بحراني، محمد سند، مقامات حضرت فاطمه(س) در كتاب و سنّت، ترجمه و تحقيق: احمد خوانساري/نشربوستان كتاب.1367ه.ش

7.     تميمي آمدي ،عبدالواحدبن محمد، غررالحکم ، انتشارات دانشگاه تهران ، تهران، 1366ه.ش

8.     جهان بینی اسلامی ( نبوت ) سال اول ، مرکز تربیت معلم ( تدوین با کمک موسسه در راه حق ) ،

 

 

 

 

 

 



 

 

 

34



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



:: موضوعات مرتبط: عصمت حضرت زهرا(س)، ،
ن : زهرا دیانتی پور
ت : پنج شنبه 23 دی 1395


محمد بن حسن عسکری (عج) آخرین امام از امامان دوازده گانه شیعیان است. در ١۵ شعبان سال ٢۵۵ هـ.ق در سامرا به دنیا آمد و تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)، یازدهمین امام شعیان ما است. مادر آن حضرت نرجس (نرگس) است که گفته اند از نوادگان قیصر روم بوده است. «مهدی» حُجَت، قائم منتظر، خلف صالح، بقیه الله، صاحب زمان، ولی عصر و امام عصر از لقبهای آن حضرت است.