[3][3] -سوره ابراهيم آيه
مجاهدتهای فردی :
عظمت یک موجود به میزان کمال اوست ؛ چه آن کمال از راه اکتساب باشد و چه از جانب خدا داده شود. بلکه اساساً هر کمالی از جانب خدا داده می شود ، لکن برخی کمالات را دفعی می دهد و برخی را تدریجی و در پی اعمال ما. لذا اساساً هر اکتسابی نیز اعطایی و موهبتی است. کمال حقیقی عین عظمت و فضیلت است از هر راه که می خواهد حاصل شود. بی شکّ ، عالم ، برتر از جاهل است ، چه آن علم را کسب کرده باشد و چه از طریق وحی دریافت کند. کما اینکه صاحب علم لدنی نیز برتر از عالم به علوم کسبی است. چون علم لدنی ، علم مفهومی نیست ، بلکه عین وجود خود شخص می باشد. لذا در علم لدنی ، نادرستی راه ندارد ؛ در حالی که علم مفهومی ممکن است نادرست و خلاف واقع باشد ؛ که در این صورت ، جهل مرکّب خواهد بود نه علم. لذا اینکه برخی خیال نموده اند هر کمالی که اکتسابی نیست ، ارزش نمی باشد و موجب فضیلت نمی شود ، پنداری است باطل و بی منطق. اگر چنین باشد ، در آن صورت نمی توان گفت عاقل بر دیوانه رجحان وجودی دارد ؛ یا انسان بر حیوان فضیلت دارد یا حیوان از گیاه و جماد برتر است. در حالی که عقل آدمی بداهتاً این برتری ها را ادراک می کند و برای این برتری های موهبتی ارزش قائل است و آن را مدح می کند.پس اگر کسی قائل به عصمت موهبتی و اعطایی معصومین (ع) هم بشود ، به هیچ وجه با مشکلی مواجه نخواهدشد.
از منظر قرآن کریم و روایات اهل بیت (ع) و طبق براهین حکما و مشاهدات عرفا ، همه ی موجودات ، از سنگ گرفته تا خدا ، مختارند. لذا خداوند متعال فرمود: « ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعين ــــ سپس به آفرينش آسمان پرداخت، در حالى كه بصورت دود بود؛ به آن و به زمين فرمود: بیایید! خواه از روى میل و اطاعت و خواه اكراه و بی میلی! آنها گفتند: ما از روى میل و طاعت مىآييم » (فصلت:11)
از طرف دیگر ، اختیار صفتی زائد بر ذات موجودات نیست ؛ بلکه اختیار صفت ذاتی موجودات بوده ، عین خود آنهاست ؛ یعنی اختیار هر موجودی ، عین رتبه ی وجودی او در عالم خلقت است. لذا اختیار دادن به موجودات معنی ندارد ؛ بلکه خلقت هر موجودی ، عین خلقت اختیار اوست. البته باید دانست که رتبه ی وجودی اختیار موجودات نیز تابع رتبه ی وجودی خود آنهاست. لذا اصل اختیار در تمام موجودات وجود دارد ؛ لکن شدّت آن در همگان یکسان نیست. اختیار خدا ، عین ذات او بوده ، مثل ذات خدا ، واجب الوجود است. اختیار ملائک نیز متناسب با رتبه ی وجودی آنهاست. اختیار موجودات مادّی نیز در خور خود آنهاست ؛ که از ویژگی های آن این است که به صورت تدریجی کمال خود را از خدا دریافت می کند.
با این بیان روشن می شود که هیچ موجودی نیست مگر اینکه تمام افعال خویش را با اختیار خودش انجام می دهد ؛ و هر کمالی که از او ظهور می یابد ، به اختیار خود اوست. چون اگر وجود کسی علّت فعل اوست ، یا بهتر بگوییم : واسطه ی فیض است نسبت به فعل او ، پس اختیار او نیز علّت آن یا واسطه ی فیض آن است. چون اختیار هر مرتبه از وجود ، عین خود آن مرتبه است. کما اینکه طبق براهین حکما ، تمام ویژگیهای موجودات ، ذاتی رتبه ی وجودی آنهاست. لذا خداوند متعال فرمود: « قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ ــــ بگو: همه بر اساس ساختار خود عمل مىكنند» (الإسراء:84)
با این بیان اگر کسی دنبال کسب کمالی است ، آن اکتساب و دنبال کسب آن کمال بودن نیز ناشی از شاکله و ساختار وجودی او بوده ، لازمه ی ذاتی رتبه ی وجودی اوست.
همه ی موجودات مادّ از سنگ گرفته تا انسان کامل ، همگی از آن جهت که مادّی اند ، ویژگی اکتساب را دارند ؛ و بخشی از کمالات خود را نه به صورت دفعی ، بلکه به صورت تدریجی از خداوند فیّاض دریافت می کنند ؛ ولی بخشی از آن را بسته به رتبه ی وجودی خودشان ، بالفعل دارند.
لذا موجود مادّی دو گونه کمالات دارد که هر دو نیز لازمه ی ذات او بوده ناشی از رتبه ی وجودی اوست. بخشی از کمال او بالفعل برای او حاصل است ؛ امّا برخی دیگر به مرور و به تدریج به او اعطاء می شود ؛ که از این قسم دوم ، تعبیر می شود به کمالات اکتسابی.
طبق این گفتار ، اکتساب نیز عین موهبت و اعطاء می باشد ؛ کما اینکه ذاتی بودن یک کمال ، عین اختیاری بودن آن است. لذا با نگاه عمیق حِکمی اساساً سوال از اکتسابی و اعطایی بودن بی معنی است. چون اکتساب نیز به اعطا برمی گردد. لذا کمالات هر موجودی ، هم اکتسابی است هم اعطایی. به تعبیر دیگر ، بخشی از کمالات موجودات مادّی ، موهبتی بالامعنی الاخصّ است و بخشی دیگر ، موهبتی بالامعنی الاعمّ.
عصمت معصوم نیز دو مرتبه دارد ؛ مرتبه ی متداول آن که در همه ی انبیاء موجود بوده ، لازمه ی حجّت بودن آنهاست ، اعطایی دفعی است و مراتب بالای آن ، اعطایی تدریجی ، که کسبی گفته می شود( حاکم نیشابوری ، 124/3 )
انسان معصوم ، انسانی است که همچون دیگران در شرایط و موقعیتها مختلف قرار میگرد در محیط اجتماعی با فراز و نشیبهای گوناگون روبرو شده با انسانها ی دیگر روابط متقابل دارد. و خلاصه تمامی زمینه ها وحالات و موقعیتهای که برای دیگران وجود دارد برای او نیز موجود است. اما بهر حال در هر شرایطی هرگز گرفتار گناه و عصیان نمی شوند. (مطهري، ص 37 )
عصمت از فرد معصوم سلب اختيار نميکند. توضيح مطلب اينکه مردم درحاليكه ميدانند کارهاي خطرناکي مثل قرار گرفتن بر لبة پرتگاه و اقدام به قتل انسان بيگناه براي جان و آخرتشان خطرناك است، با اين حال درك ميكنند كه ميتوانند اين كارها را انجام دهند؛ در حقيقت با علم به واقع و احتمال وقوع آن مخاطرات، انجام دادن آن افعال برايشان محال عادي ميشود نه محال ذاتي؛ مثل صدور فعل قبيح از حقّتعالي كه از يك سو ممكن الوقوع است و خداوند متعال ميتواند آنهارا انجام دهد؛ ولي چون مخالف حكمت است، ازاو صادر نميشود.معصوم هم قدرت بر معصيت دارد؛ ولي تقوا و علم او به پيامدها و نتايج و نيز درك او از جلال و جمال حقّتعالي مانع ميشود كه او آن فعل را انجام دهد. به همین دلیل است که می توانند برای سایرین به عنوان اسوه والگوی و سرمشق باشند و گرنه اگر عدم ارتکاب به گناه در ایشان اجباری بود، افتخاری برای ایشان محسوب نشده و صلاحیت الگو بودن برای مردم را نداشتند و خداوند نیز آنان را به عنوان سرمشق الگو معرفی نمی کرد . پیامبر اکرم « صلی الله علیه و اله »مي فرمايند هیچیک از شما نیست مگر آنکه در باطن خود شیطانی دارد. عرض کردند :یا رسول الله آیا برای شما هم شیطانی است ؟فرمود:بلی؛ برای من هم جز اینکه خداوند مرا یاری کرده و شیطانم تسلیم من شده است و غیر از نیکی و خیر از من خواهش نمی کند. (فيض کاشاني ، 49/5)
و حضرت علی « علیه السلام » می فرمایند :من هم نفسی همچون شما دارم اما به وسیله تقوی آنرا مهار میکنم تا در روز قیامت در امن و امان باشد. (فلسفی.ص 34)
بايددانست سير اختيارى انسان داراى دو ركن اساسى است: علم و اراده. ما اگر دچارمعصيت مى شويم، يا نسبت به زشتى گناه، آگاهى كامل نداريم و يا از اراده اى قوى براىترك آن، برخوردار نيستيم. هر چه اين دو عامل تقويت شوند، دائره گناهان آدمى، تنگترو تنگتر خواهد شد. معصومين كسانى هستند كه هم از نظر شناخت چنانند كه زشتى وناپسندى هر كار بدى را به چشم دل مى بينند و هم به لحاظ اراده چنان قدرتى دارند كهطوفان غرايز حيوانى، عنان اختيار را از كف آنان نمى ربايد..( حسيني، 80/1- و رى شهرى ،218)
معصومين، به جهت معرفت قلبي و ملكات نوراني كه در پي عبادت و بندگي خدا به دست مي آورند، همه چيز را با نور حق مي بينند و مي شنوند؛ از اين رو از هرگونه گناه ،لغزش و خطا در شنيدن، ديدن، فهميدن، گفتن و ... مصونند. منظور از عدم ارتكاب گناه هم این است كه چون گناه عبارت از هتك حرمت بندگی و مخالفت با دستورات حضرت حق است و در هر حال یا به زبان و یا در عمل با مقام بندگی منافات دارد، انسان معصوم در درون خود حالتی ثابت دارد كه او رااز افتادن در دره مخالفت باز میدارد و به او اجازه گناه و اشتباه نمیدهد.) المیزان، ج 2، ص 136)ايشان همواره -در همه حالات و همه جا- خود را در محضر حق مي بيند و بر اثر عشق و محبت زياد به خداوند، پيوسته غرق تماشاي جمال بي مثال آن نور و كمال مطلق هستند لذا عصمتي كه در معصومين «عليهم السلام» است به دنبال يك باور و معرفت دروني است. عصمت معصومین،در نتیجه اراده،حسن انتخاب، و تلاشهای بی وقفه و فداکاریهای بی دریغ آنان در راه خدای رحمان است.تکرار در عمل صالح، واجتناب از محرمات (حسن انتخاب در اعمال و نیّات)، انسان را از مرتبة ایمان به مرتبة تقوا، و با مراقبت از ملکه تقوا، از مرتبه تقوا به مرتبة یقین می رساند. با رسیدن انسان به مرتبه یقین، علم به حقایق هستی، و از جمله علم به مفاسد و زیان محرمات، برای فرد حاصل می شود. و این نوع ادراک و فهم وقتی با ارادة نیرومند او همراه گردد، کاملترین نوع مصونیت را که همان مقام عصمت است، برای انسان فراهم می آورد. (یوسفیان،ص29)
از آن جا که منشأ عصمت «اراده و اختیار» آدمى است ؛هر انسان صاحب ارادهاى، مىتواند با ریاضت شرعى و تهذیب نفس، به مقام عصمت دست یابد. بنابراین خداوند هیچ کس را از رسیدن به مقام عصمت محروم نکرده است و عصمت منحصر به پیغمبران و امامان معصوم(ع) نیست ؛چنان که حضرت مریم(س)، و... به مقام شامخ عصمت دست یافتهاند.( طباطبایى،205/3)
می دانیم که حضرت فاطمه(س) نه پیامبر بود و نه امام پس این گوهره ای که باعث شد از چنین جایگاهی در عالم برخوردار باشد می توان از آن به گوهرۀ عبودت تعبیر کرد. عبد بودن به معنای واقعی کلمه یعنی از خود هیچ نداشتن و همگی خدا شدن، پس عبد خدا؛ آینه ي خداست. از همین روی است که امام صادق(ع) در مورد حقیقت عبودیت می فرماید: عبودیت گوهره ایست که کنه آن ربوبیت است(مصباح الشریعه، ص7،). روایات در مورد مقام و منزلت حضرت فاطمه در اين خصوص بسیار است و مضامین برخی از این روایات حاکی از مقاماتی منحصر به فرد و حیرت آور در مورد ایشان است (مجلسی، 65/43).در روايتي سیر ظهور حقیقت وجودی انسان را در عبادت حضرت فاطمه زهرا اينگونه بيان مي كند كه: « لولاک لما خلقت الافلاک . و لولا علی لما خلقتک . و لو فاطمه لما خلقتکما»[1][1]( المسعودی ص 231)توضیح عبارت بطور اجمال این است که اگر به خاطر مقام عبودیت نبود نبوت و امامت به غایت خود نرسیده بود چرا که نبوت و امامت مقدمه ای برای رسیدن به مقام عبد مطلق است. این مقام در خود پیامبر(ص) و علی(ع) نیز بود ولی در فاطمه(س) منحصراً همین مقام تجلی کرد. بنابراین در این روایت تکیه اصلی بر آن حضرت سلام الله علیها شده است.( کلینی، 45/1 )
ساختار وجودی حضرت زهرا(س)نيزمانند افراد دیگر، تمایلات نفسانی و کششهای متضاد طبیعی و بشری دارد بنابراین از نظر نوعی با دیگران یکساناند؛ همانند آنان انگیزههای طبیعی و نفسانی دارند و مانند دیگران تصمیم میگیرند و از اراده و انتخاب بهرهمندند. باید گفت توجه پروردگار به آنان به معنای تغییر طبیعت نوعی نیست. به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی:ملکه عصمت، هیچگاه طبیعت مختار انسان را در کارهای ارادی و اختیاری، تغییر نمیدهد(تفسیر المیزان، 167/11) و اراده و اختیار نیز جزو خلقت نوع انسان است. همین نیروی اراده و قدرت انتخاب، معیار تکالیف و ثواب و عقاب انسانها است، اعم از انبیا و دیگر افراد.بنابراين عصمت یکی از ملکههای نفسانی صیانت بخش است. این صیانت بخشی نیز امر قهری بیرونی و تحمیل بر شخص معصوم نیست بلکه جوشیده از درون و معلول علم و اراده خود وی است. برای این است که ايشان نیز مانند افراد دیگر مکلفاند و راه انجام دادن گناه بر روی ايشان نيز باز است. تأکیدها و شدت تهدیدهای قرآن نسبت به آنان، با توجه به حساسیت موقعیت و شأن و مقام آنهاست. بنابراین، اعلام خطر درباره عواقب کار آنها جدیتر و شدیدتر است.شیخ مفید (متوفای ۴۱۳هـ .ق) که جزو معماران اندیشه کلامی شیعه به شمار میرود، درباره رابطه عصمت و اختیار چنین میگوید:و لیست العصمة مانعة من القدرة علی القبیح و لا مضطرة للمعصوم علی الحسن و لا یلتجئه الیه؛( شیخ مفید ،ص128)ویژگی عصمت مانع از قدرت و توان بر انجام معصیت نیست و نه موجب اجبار معصوم بر انجام کارهای نیک بلکه دست وی در انجام کارهای نیک و بد باز است.
ایشان ویژگی عصمت را لطف ویژه خداوند به انسان معصوم میداند که تکالیف خاصی را در پی دارد. به همین سبب، شخص معصوم را «مکلّف» یاد میکنند:العصمة لطف من الله الی المکلف بحیث یمنع منه وقوع المعصیه و ترک الطاعة مع قدرته علیهما.( شیخ مفید ،ص 8)در این جمله، تعبیر «الی المکلف» گویای مختار بودن معصوم و منافات نداشتن عصمت با قدرت بر گناه است.
در جای دیگر، در مسئله عصمت میافزاید:و لا یدخل فی المفهوم العصمه سلب القدره علی المعاصی و لاکون المعصوم مضطراً الی الفعل الطاعات فان ذلک سیستدعی بطلان الثواب و العقاب؛( جعفر سبحانی،ص5)
در معنای عصمت، نفی قدرت لحاظ نشده است. همچنین نمیتوان گفت، شخص معصوم ناگزیر از کار خیر است؛ زیرا چنین چیزی مستلزم بیمعنا بودن ثواب و عقاب درباره آنان خواهد بود.
سید مرتضی (متوفای۴۳۶هـ .ق) در کتاب الشافی فی الامامه میفرماید:
العصمة لطف یمتنع من یختص بها عن فعل المعصیة مع قدرته علیها؛( سید مرتضی ص138/1)
عصمت لطف خاص خداوند است که مانع از عمل گناه شخص معصوم میشود، در عین این که وی قدرت بر گناه را دارد.
خواجه نصیرالدین طوسی (متوفای ۶۷۲ هـ .ق)میفرماید:
المعصوم قادر علی فعل المعصیة و إلّا لم یستحق المدح علی ترکها و لا الثواب و لبطل الثواب و العقاب فی حقه فکان خارجاً عن التکلیف و ذلک باطل بالاجماع؛( خواجه نصیرالدین طوسی ص۲۲۸)
معصومان در عین مصونیت از گناه، قادر بر انجام گناه هستند و اگر چنین نباشد، نه مستحق تجلیلاند و نه دارای پاداش؛ زیرا اساساً پاداش و عقاب در مورد آنان معنا نخواهد داشت و در این صورت، آنان خارج از حوزه تکالیف خواهند بود. در حالی که این مطلب به اتفاق همه مسلمانان باطل است و پیامبران و ائمه نیز مثل دیگران مکلفاند.
علامه حلی (متوفای ۷۲۶هـ .ق)نیز در باب حادی عشر کتاب خود میفرماید:
العصمة لطف بالمکلف بحیث لا یکون له داع الی ترک الطاعة و ارتکاب المعصیة مع قدرته علی ذلک.( علامه حلی ، ص۳۷)
و این مشابه کلام شیخ مفید است.شاید سخن علامه طباطبایی، صاحب المیزان، کاملترین و دقیقترین سخن درباره رابطه عصمت و اختیار باشد. تعبیر ایشان چنین است:
ان ملکة العصمة لا تغیّر الطبیعة الانسانیة المختاره فی افعالها الارادیه و لا تخرجها الی ساحة الاجبار و الاضطرار! کیف و العلم من مبادء الاختیار و مجرد قوة العلم لا یوجب لا قوة الاراده؛( تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۱۶۷٫)
نیروی نفسانی عصمت، هرگز طبیعت مختار انسان را در کارهای ارادی آن، عوض نمیکند و هیچگاه وی را به سر حد اجبار و ناچاری نمیرساند؛ زیرا علم قوی که جزو مقدمات اختیار است، نتیجهای جز تقویت اراده ندارد و اراده انسان را تعطیل نمیکند.عصمت ناشی از توجه همیشگی به عظمت مقام ربوبی و معرفت اعلای شهودی انسانهای معصوم است. این حضور همیشگی و فنای در محبت الهی، از هر گونه سلوک و عملی که منافی با رضای محبوب باشد، جلوگیری میکند.وعصمت ايشان نتیجه تقوا و مراتب شدید انقیاد است. این نیروی تقوا و روحیه ورع و خداترسی در وجود آنان چنان ریشهدار و نیرومند است که آنان حتی فکر گناه را نیز در سر نمیپرورانند تا چه رسد به انجام گناه.وعصمت، نتیجه علم قطعی به عواقب و آثار اعمال است. این علم یقینی در نفس انسان حالتی را پدید میآورد که تصمیم بر گناه و انجام آن را غیر ممکن مینماید. البته نه به معنای محال ذاتی و فلسفی بلکه به معنای عدم امکان عادی و وقوعی.
حضرت زهرا (س)نيز به دلیل بهرهمندی از چنین بصیرت نافذی، عمق زشتی و پلیدی گناه را درک میکنند. بنابراین، هرگز اجازه نمیدهند انگیزههای گناه در دستور کار آنان قرار گیرد؛ زیرا عوامل گناه در وجود آنان محکوم به شکست است و هرگز نمیتواند در اراده فولادین آنان کارساز باشد، یا در برابر دید آنان پرده غفلت و اشتباه قرار دهد.
تمام گرفتاریهای افراد عادی به این دو نکته بازمیگردد: یا به دلیل جهل به حقایق، کوتهفکری و ضعف بصیرت، در مقام شناخت، دچار غفلت، تردید و گمراهی میشوند، یا به سبب نبود اراده لازم، در کشاکش تعارضهای مادی و معنوی، در تشخیص و انتخاب خود اشتباه میکنند. آنان بیشتر با خواستهای طبیعی و نفسانی همراه میشوند و چون آن را محسوس و زودرس میبینند، به آن اهمیت میدهند. بنابراین، هر چه این دو عامل ضعیف باشد، امکان آلودگی به گناه بیشتر میشود و هرچه این دو عامل نیرومند باشد، دایره گناه تنگ و تنگتر خواهد شد تا اینکه به صفر برسد. به هر حال، راه بر روی انسان گشوده است. امیرمؤمنان در توصیف متقین آنان را کسانی میداند که هم اکنون با چشم بصیرت بهشت و جهنم را میبینند.( نهجالبلاغه، خطبه متقین ۱۹۳).
مجموعه پدیدههای رفتاری و اعمال انسان، معلول علم و اراده اوست. هرچه این دو عنصر، در انسان قوی باشد، تسلط و کنترل انسان بر نفس نیز کاملتر و شدیدتر خواهد بود.
این حالت در افراد عادی معمولاً در نوسان است. تنها پیامبران و معصومان هستند که هم از درجات و مراتب والای علم و اراده بهرهمندند و هم ثبات قدم آنان در عمل، همیشگی و خدشهناپذیر است. این خدشه ناپذیری نیز امری قهری نیست تا مستلزم نفی اختیار و یا کمرنگ شدن آن باشد بلکه دقیقاً همسو با توسعه قلمرو قدرت و اختیار است.( یوسفیان،ص 29)
4- آگاهی خدا
شیعه معتقد است قبل از بلوغ هم آن ها معصوم بوده اند و این از باب مزد پیش از کار است، در جایی که تحقق و انجام کار قطعی باشد. و خدا می داند و علم قطعی دارد که در ابتدای آفرینش ولو اگر هیچ گونه امتیازی را به انبیاء و اهل بیت نمی داد و آن ها اگر در شرایط مساوی با دیگران آفریده می شدند، باز فضیلت بیشتری و پاکی و صفای زیادتری را کسب می کردند. و خدا می داند که کدامیک از مردم با اختیار و اراده خود در آینده بهتر از دیگران خواهند بود. و لذا از همان اول مزد عملی را که هنوز انجام نداده اند و برای خدا معلوم است که آن ها انجام خواهند داد، به آن ها داده و در نتیجه آن ها از همان طفولیت از امتیاز عصمت بهره مند شدند. پس عصمت یک امتیاز اعطا شده از جانب خدا است که هم قبل از عمل است (از باب مزد عمل قبل از انجام کار و این معقولانه است) و هم بعد از عمل و کسب از طریق اراده ، ولى بايد توجه داشت كه خداوند اين امتياز را به خاطر مسئوليت سنگين رهبرى به آنها داده بنابراين امتيازى است كه بهره آن عايد همگان مىشود و اين عين عدالت است،از اين گذشته به همان نسبت كه ايشان امتياز دارند و مشمول مواهب الهى هستند مسئوليتشان نيز سنگين است و يك ترك اولاى آنها معادل يك گناه بزرگ افراد عادى است، و اين مشخص كننده خط عدالت است. پس می توان نتیجه گرفت که عصمت اعطا شده الهی (تکوینیه) در اثر عصمت اکتسابی است یعنی چون آن ها به درجه بالای تقوا می رسند، خدا عصمت را به آن ها اعطا می کند (عصمت تکوینیه (اعطا شده الهی) فرع بر عصمت کسب شده و اختیاری است). از جمله هائی کهدر زیارت دخت گرامی پیامبر فاطمه اطهر (سلام الله علیها) وارد شده است می توان بهاهمیت عامل (آگاهی خدا از فعالیتهای ثمربخش آنان در طول زندگی) بیش از عواملدیگر پی برد آنجا که می فرماید: «یا ممتحنه امتحنک الله خلقک قبل ان یخلقکو کنت لما امتحنک به صابرة»
«ای امتحان و آزمون شده! آنجا که خدا تورا پیش از آفرینش در این جهان آزمود و تو را در میدان امتحان و ابتلا، صابر وبردبار یافت». و در دعای ندبه می خوانیم: «اولیائک الدین استخلصتهملنفسک ..... بعد ان شرطت علیهم الزهد فی درجات هذه الدنیاالدنیه .... فشرطوا لک ذلک و علمت منهم الوفاء به».
« اولیائیکه آنان را برای خود برگزیدی پس از آنکه زهد، و پیراستگی را در زندگیاین دنیای پست برای آنان شرط نمودی آنان نیز شرط تو را پذیرفته و تو نیز از وفایآنان آگاه شدی».
نتیجه گیری
عصمت عبارت است از یک نیروی دورنی که دارنده اش را از هر گونه خطا و گناه باز می دارد و این یعنی بعد از آنکه زمینه افاضه عصمت در شخصی موجود شد، خدا آن کمال (عصمت) را به شخص می دهد و البته این زمینه ها گاهی خارج از اختیار انسان است مثل قابلیتهایی که از طریق آباء و اجداد (وراثت) به شخص منتقل می شود و گاهی خارج نیست و با اراده شخص این قابلیتها، فراهم می شود مثل مجاهدتهای انبیاء برای تهذیب خود و جامعه (مبارزه با هوای نفس) که باعث می شود خدا اینها را برای افاضه وصف عصمت انتخاب کند و بدیهی است که بخاطر همین زمینه های اختیاری، انبیاء و اهل بیت می توانند به کمال عصمت، فخر و مباهات کنند.
پس می توان نتیجه گرفت که عصمت موهوبه (تکوینیه) در اثر عصمت مکتسبه است یعنی چون آنها به درجه بالای تقوا می رسند، خدا عصمت را به آنها هبه می کند (عصمت تکوینیه فرع بر عصمت مکتسبه است(
و البته این نه یعنی قبل از عمل و مجاهدتهای آنها، آنها معصوم نبودند بلکه خدا می داند که کدامیک از مردم با اختیار و اراده خود در آینده بهتر از دیگران خواهند بود. و لذا از همان اول مزد عملی را که هنوز انجام نداده اند و برای خدا معلوم است که آنها انجام خواهند داد، به آنها داده و در نتیجه آنها از همان طفولیت از امتیاز عصمت بهره مند شدند.پس عصمت یک امتیاز موهوبه است که هم قبل از عمل است (از باب مزد عمل قبل از انجام کار و این معقولانه است) و هم بعد از عمل و کسب. با این بیان روشن می شود که عصمت حضرت زهرا (س) اکتسابی بوده است یا الهی.
فهرست منابع
1. ابن بابويه، محمد بن علي- كتاب الخصال - صححه وعلق عليه علي أكبر الغفاري -موسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت(ع).1378ه.ش
2. آمدی ،عبدالواحد ،غررر الحکم و در رالکم ،با شرح فارسی تصحیح میر جلال الدین محدث ارموی. انتشارات دانشگاه تهران .1356ه.ش
3. اميني ، ابراهيم ، اسلام و تعليم و تربيت ، ناشر انجمن اولياء و مربيان، قم ،1369ه.ش
4. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، موسسه دایره المعارف فقه اسلامی، ۱۳۸۴ ه.ش
5. انصاري، جلوه هاي رفتاري حضرت زهرا (س)؛ دفتر تبليغات اسلامي، 1381ه.ش
6. بحراني، محمد سند، مقامات حضرت فاطمه(س) در كتاب و سنّت، ترجمه و تحقيق: احمد خوانساري/نشربوستان كتاب.1367ه.ش
7. تميمي آمدي ،عبدالواحدبن محمد، غررالحکم ، انتشارات دانشگاه تهران ، تهران، 1366ه.ش
8. جهان بینی اسلامی ( نبوت ) سال اول ، مرکز تربیت معلم ( تدوین با کمک موسسه در راه حق ) ،
34